هر وقت این جملات را می خوانم دردی بزگ تمام وجودم را تسخیر میکند
عبدالحسين زرين کوب در کتاب دو قرن سکوت مي نويسد: فاتحان، گريختکان را پي گرفتند؛ کشتار بيشمار و تاراج گيري باندازه اي بود که تنها سيصد هزار زن و دختر به بند کشيده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتري زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهاي برده فروشي اسلامي به فروش رسيدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته بسيار بر جاي نهادند
ما ملتی بودیم که پرچم عدل و عدالت را در دنیا برافراشتیم
در فارسنامه ابن البلخی آمده است: � پیغمبر را پرسیدند که چرا همه ی قرون، چون عاد و ثمود و مانند ایشان هلاک شدند و ملک پارسیان به درازا کشید، با آن که آتش پرست بودند� (البته این نکته رو من اضافه کنم که تازیان با خود فکر می کردند که ایرانیان آتش پرستند در صورتی که آنان یزدان پاک و خدای یگانه را می پرستیدند). پیغمبر فرمود: �از بهر آن که آبادانی کردند در جهان و داد گستردند میان بندگان خدای � عزّوجل
سلمان، تمایل پیدا کرده بودکه با دختر عمر، خواهر حفصه، ازدواج کند و از او خواستگاری کرد.
عمر [که مایل به دادن دخترش به مردی غیر عرب نبود]، از خواستگاری ناراحت شد و جریان را به رسول خدا(ص) عرض کرد و گله نمود.
رسول خدا(ص) به عمر فرمود
ی گروه قریش! شما مردم فارس (ایرانیان) را با شمشیر (در فتح ایران) میزنید، تا به سوی اسلام بیایند. سوگند به خدا، روزی خواهد آمد که آن ها شما را برای کشاندنتان به سوی اسلام، با شمشیر می زنند�.
پس به گونه ای رفتار نکنیم که ایندگان لعنتمان کنند
امروز وقتی تاریخ را بخوانی تازه میفهمی چرا یهود که از نظر اجدادی با عرب پسر عمو هستند فلسطینیان وعراب را می کشند انان نیز تاریخ وحشی گری های این تازیان را بر اجداد خود خواندند
عراب هرگز برای دین به ما حمله نکردند انان ثروت امپراطوری هزاران هزار ساله ی ما را می خواستند و زنان و دخترانی که در ان دورره شهره ی ام و خواص بودند و دوشادوش مردان می ایستادند هنوزم از پس هزاران سال عراب این خصلت خود را حفظ کرده اند وچشم به مال وناموس ما دارند بعد ما برایشان زیارتگاه می سازیم ودروغ های یک مشت عرب مسلک را باور میکنم
مثل این دروغ
در ده کیلومتری رشت به فومن به یک سه راه میرسید که نوشته امام زاده ابراهیم این امام زاده در بلندای یک کوه در شهر شفت قرار دارد در مورد مرگ او چنین نوشته شده برادرزاده ی امام رضا که برای انتقام همراه خواهرش نسائ وبرادرش اسحاق به شمال حجرت میکند تا قیام کنند در جنگی که با خلفای عباسی در سواحل دریای خزر روی میدهد عقب نشینی کرده وبسوی جنگل می رود در جنگل نیز غافل گیر شده بسیار کشته میدهند و او اواره وسرگردان تشنه وخسته به پیر زنی بر می خورد پیرزن اورا شناخته سم در اب میریزد وبرای جایزه او را می کشد
حال توجه کنید
عراب با چهار هزار کشته هر گز نتوانستند از کوه های گیلان گذر کنند واین تعداد کشته بیشترین کشته در طول جنگ بوده
پس ارتش خلفای عباسی چگونه وارد قلب گیلان شده
بعد در زمانی که نه عکس بود نه امکانات یک پیرزن هم اورا شناخت وهم میدانست برای سرش جایزه میدهند ان هم بالای کوه هنوزم اگه برید میبینید حتی الانم هم چین چیزی ممکن نیست
و اما اصل ماجرا
عراب انقدر کشتند و خوردندو بردندو تجاوز کردند که به شهرت رسیده بودند. تا انجا که برای انتقام به شمال امده بودند درست بود واندک نیرویی نیز جمع کرده بودند. مردم از حضور عراب با خبر شدند این خود مردم گیلان بودند که به او حمله کردند و او از پشت نیز توسط مردم تالش وگالش مورد حمله قرار گرفت ان پیرزن هم وقتی متوجه ی زبان غریب او شد از ترس او را مسموم کرد ولی امروز به گور ان پیر زن سنگ میزنند و لعنت میفرستند
درود بر شما و اجداد شما و ریشه ها : دوستان همه جمعند ، سپاس از شما و چه زیبا شعری اصیل و ایرانی و تاجیکی : پارسی از خانم سارا،زنده و سربلند و مانا باشید وبلاگ و مطالب ارزشمندی دارید شادباش می گم : این نیز بگذرد دوست عزیز بسیار با محتوا و قابل تحمل و توجه میباشد مغز مطالبتون شادی براتون ارزوست پسر ریشه ها
مرا با انتقادات وپیشنهادات خود در هرچه بهتر شدن این بلاگ یاری دهید با سپاس
وبلاگ زیبایی دارین
فکر میکنم اولین باری بود که وبلاگتون و دیدم
خیلی خوشم اومد
موفق باشین
328993 بازدید
54 بازدید امروز
171 بازدید دیروز
614 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian