×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ریشه:زندگی در مریخ2027

× در جهان فرمان کوروش اولین منشور بود سر به تعظیمش، سراسر بابل و آشور بود سینه اسپارت را تا قلب یونان چاک کرد پشت بخت النصر راسائیده و بر خاک کرد ما از اسلاف همان خونیم و از آن ریشه ایم پاسدار نام پاک پارس تا همیشه ایم
×

آدرس وبلاگ من

risheh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ramtin_t

ظلمی تاریخی، نهفته در پس یک واژه ...

ظلمی تاریخی، نهفته در پس یک واژه ...



پیشکش به فروهر تابناک تمامی بهدینان ستم‌کشیده‌ای که در درازای تاریخ با هزاران رنج و سختی دین و فرهنگ زرتشتی را پاسداری کردند.

?هفته‌نامه‌ی امرداد حاضر به‌چاپ این پژوهش نشد?

فرید شولیزاده: یکی از واژه‌هایی که در خوانش دست‌نوشته‌های سخنوران پارسی‌گوی سده‌ی دوم پس از شامگاه ساسانیان تا میانه‌ی روزگار قاجار، پیاپی به آن برمی‌خوریم، واژه‌ی توهین‌آمیز ?گبر?(:gabr) است.(1) واژه‌ای که در نهایت تأسف، سخنوران فارسی‌زبان این روزگاران از آن در صورت عام، برای یادکرد زرتشتیان ایرانی بهره گرفته‌اند.
واژه‌ی ?گبر? در مفهوم خاص چنان‌که از فرهنگ‌های واژگان فارسی برمی‌تابد، در نزد تازیان به‌معنی ?کافر? است.(2) آرمان از بهره‌‌ گرفتن این واژه، خوار شمردن ایرانیانی بوده که به کیش نیاکان پای‌بند مانده بودند. حتا در برخی نسک‌های فارسی، می‌بینیم که برای مزید استخفاف، ?گبر? را با ?ک?(:کاف) تحقیر به‌کار می‌بردند و آن را به‌صورت ?گبرک?(:gabrak) می‌خواندند و از دین سپند و والای ?زرتشتی? با واژه‌ی توهین‌آمیز ?گبرکی?(:gabraki) یاد می‌کردند. این درحالی است که در نسک‌های زرتشتی برای نامیدن پیروان دین زرتشتی، از واژه‌ی ?گبر? استفاده نشده و از پیروان این دین، با صفت ?بهدین?، ?مزدیسنی? و ?زرتشتی? یاد می‌شود.
?دکتر محمدجواد مشکور? در نوشتاری به‌نام ?ادیان ایران‌باستان?، پیرامون واژه‌ی ?گبر? می‌نویسد: ?پس از آن‌که گروهی از ایرانیان به دین اسلام در آمدند، همکیشان قدیم خویش که دین جدید را نپذیرفته بودند، ?گبر?، یعنی کافر خواندند و ?گبر? در بنیاد واژه‌ای آرامی است و لفظ عربی آن ?کافر? است که بر اثر لغزش در خوانش تازه‌مسلمانان ایرانی به صورت ?گبر? در آمده است.? چنان‌که می‌بینید این واژه از سوی ناکسان برای تحقیر بهدینان، به‌کار گرفته می‌شده.
در این میان بیگانگانی هم که در آن روزگار(:تا سده‌ی 11خورشیدی) به نجد ایران سری می‌زند؛ در نوشته‌های خویش به‌پیروی از مردمان کوی‌وبرزن، زرتشتیان را ?گبر? می‌خواندند. چنان‌که جهانگردی آلمانی به‌نام ?الیاریوس? که در سال 1654م از ایران دیدن کرده، می‌نویسد: ?زرتشتیان ایران را که گبر می‌خوانند و جایگاه و زیستگاه ایشان در اصفهان و گبرآباد است.? ?شاردن? نیز در سفرنامه‌ی خود چندین‌بار از بهدینان ایران یاد می‌کند و درجایی می‌نویسد: ?زرتشتیان را در هند پارسی نامند و در ایران گور خوانند.? جهانگردی ایتالیایی به‌نام ?پیترو دلاوال? که از 1616تا1624م در ایران بوده، هنگام سخن از زرتشتیان اصفهان می‌نویسد: ?گبرها در اینجا پرستشگاه ندارند، زیرا هنوز آن را نساخته‌اند. اینان از تازیان بی‌زارند و خود را گبر نمی‌نامند زیرا این لفظ به معنی کافر و بی‌دین است. ایشان خود را بهدین می‌خوانند.?
آنچه گفته شد، گویای آن است که بهره‌گیری از واژه‌ی ?گبر? از برای خوار شمردن ?زرتشتیان? بوده است و نه چنان‌که برخی می‌پندارند از برای ?دهقان? یا ?مرد? شمردن ایشان. نگارنده در نوشتار پیش‌رو کوشیده است تا ظلم تاریخی نهفته در پس این واژه را جستجو ‌کند. تجلی واژه‌ی ?گبر? در ادبیات گفتاری سخنوران پارسی‌گوی روزگار پس از ساسانیان، در وهله‌ی نخست بیانگر کینه و تعصب قشری گوینده و در وهله‌ی دوم گویای حضور اجتماعی پویا، گسترده و مستمر بهدینان ایران در دوره‌های مختلف تاریخی است. چه، اگر اجتماع زرتشتیان پویا و زنده نبود، جایی هم در حافظه‌ی تاریخی و ادبیات گفتاری کینه‌جویان و منتقدان روزگار خویش نداشت. این باشندگی اجتماعی آنچنان گستره و پرنفوذ است که بسیاری از سخنوران متعصب را وادار به واکنش‌های تند ساخته است. شوربختانه چنان‌که در ادامه‌ی نوشتار خواهیم دید، این واکنش‌ها گاهی از مرز تحقیر گذر کرده و به وادی دشنام وارد می‌شود.
بی‌شک یکی از نام‌آورترین نویسه‌های زبان پارسی، شاهنامه‌ی ?حکیم ابوالقاسم فردوسی? است. حکیم والامقام توس پاکیزه سخن بوده و واژه‌ی ?گبر? را به ناروایی به بهدینان نسبت نمی‌دهد. بهره‌گیری او از این واژه تنها از برای روایتگری سخن دیگری است(3)، چنان‌که جایی در شاهنامه از زبان مسیحیان در پاسخ به شاپور دوم روایت می‌کند:

که ما را نباید که شاپور شاه نصیبین بگیرد بیارد سپاه

که دین مسیحا ندارد درست ره گبرکی ورزد و زند و اُست

چو آید ز ما برنگیرد سخن نخواهیم استا و دین کهن

در این ابیات روشن است که مقصود گوینده‌ی این ابیات(:پیشوای مسیحی) از گبر، کسی است که از اوستا و زند پیروی می‌کند.

یکی دیگر از این سخنوران پارسی، ?باباطاهر همدانی? است. وی از صوفیان سده‌ی پنجم هجری است که در همدان می‌زیسته است. با توجه به زندگی صوفیانه و گوشه‌گیرانه‌ی باباطاهر، یاد کردن وی از زرتشتیان در شعر خویش، نشان از حضور گسترده‌ی ایشان در همدان آن روزگار دارد. چه، این از نگاه زاهدی گوشه‌گیر چون ?باباطاهر? پوشیده نمانده:

اگر مستان مستیم از ته ایمان اگر بی پا و دستیم از ته ایمان

اگر هند و اگر گبر و مسلمان بهر ملت که هستیم از ته ایمان

و یا:

تا گبر نشی بتی به‌تو یار نیی ور گبر شیی از بهر بتی عارنیی

آن را که میان بسته به زنار نیی او را به‌میان عاشقان کار نیی

بیت دوم دوبیتی دوم گویای آشنایی ?باباطاهر? با آیین‌های زرتشتیان است، چنان‌که از ?زنار? یا بند کُشتی به میان بستن یاد می‌کند که رسم بهدینان است.

?ابوریحان بیرونی? دانشمند نام‌آور ایرانی سده‌ی چهارم در کتاب ?التفهیم? می‌نویسد: ?و پارسیان را از جهت کیش گبرکی نشایست که سال را به یکی روز کبیسه کنند.? باز جایی دیگر از همین کتاب می‌نویسد: ?پرورکان پنج روز پیشتر از آبان‌ماه و سبب نام کردن آنچنان است که گبرکان اندرین پنج روز خورش و شراب نهند روان‌های مردگان را و همی گویند که جان مرده بیاید و از آن خوراک بهره گیرد.?

به قدرت رسیدن غلامان ترک چون ?غزنویان? و ?سلجوقیان? در نجد ایران، عرصه را بر ایرانیان زرتشتی بسیار تنگ‌تر کرد. درون‌مایه‌ی کلام سخنوران این روزگار، در کنار ملموس بودن باشندگی اجتماعی زرتشتیان، بیانگر گستره‌ای از ظلم و سرکوب است؛ چنان‌که چشمه‌هایی از آن را در اشعار ?عنصری?، مجیزگوی دربار ?محمود غزنوی? می‌توان دید:

شه گیتی ز غزنین تاختن برد بر افغانان و بر گبران کهبر

ویا درمدح ?محمود غزنوی? و جنگ وی در دره‌ی رام هندوستان گوید:

ز رام و از دره رام گر حدیث کنی همی بماند گوش از شنیدنش مضطر

سپاه گبر بد و درچو لشکر یاجوج نهاد آن دره محکم چو سد اسکندر

خدایگان بگشود آن بنصرت یزدان براند دجله ز اوداج گبرکان کبر(3)

?عنصری?، شاعر چاپلوس دربار غزنویان به این هم بسنده نمی‌کند؛ زمانی که ?محمود غزنوی? اراده به برپایی جشن ?سده? می‌کند، ?عنصری? در زبان شعر لب به سرزنش محمود غزنوی می‌گشاید و سده را رسم نکوهیده‌ی ?گبرکان? معرفی می‌کند:

چنین که دیدم آیین تو قوی‌‌تر بود به دولت اندر آیین خسرو بهمن
تو مرد دینی و این رسم رسم گبران است روا نداری بر رسم گبرکان رفتن

نوشته‌های دیگر سخنوران پارسی زبان این دوره، همگی گویای آن است که زرتشتیان آن روزگار هنوز یک اقلیت به‌عقب‌رانده شده نیستند و برعکس هازمانی گسترده با نیروی اجتماعی قوی هستند؛ به‌گونه‌ای که می‌توانستند در دربار حرف بزنند و آیین‌هایشان در گستره‌ی نجد ایران زنده و چنان تاثیرگذار بوده که ایرانیانی چون ?مرداویج? و انیرانی چون ?محمود غزنوی? هم بدان رغبت پیدا می‌کردند.

?فخرالدین‌اسعدگرگانی? از سخنوران پارسی‌زبان سده پنجم و سراینده‌ی منظومه‌ی ?ویس و رامین? است. وی روزگار خویش را در ?ملایر? و ?اصفهان?، همراه با ?طغرل سلجوقی? گذرانده و بی‌شک چشمه‌هایی از فرهنگ زرتشتی را لمس کرده است، اما قشری‌نگری او را نیز به وادی تکفیر کشانده است:

اگر صد سال گبر آتش فروزد سرانجامش همان آتش بسوزد

?رشیدالدین وطواط? شاعر سده‌ی ششم و دبیر دربار ?خوارزمشاهیان?:

کمان گروهه گبران ندارد آن مهره که چارمرغ خلیل اندر آورد ز هوا

?خاقانی شروانی? از سخنوران پارسی زبان سده‌ی ششم که بیشتر عمر خود را در شیروان و تبریز گذرانده نیز از زرتشتیان یاد می‌کند:

از در سید سوی گبران رسید نامه پران و برید روان

?نظامی گنجوی? داستان‌سرا و سخن‌ور چیره‌دست پارسی‌زبان سده‌ی ششم هجری نیز در کلام خویش از زرتشتیان یاد می‌کند. یادکرد نظامی از زرتشتیان درحالی است که می‌دانیم وی بیشتر عمر خویش را در قفقاز و در شهر ?گنجه? گذرانده است. این یادکرد در کنار روحیه‌ی درون‌گرا اما ایران دوست نظامی گنجوی،‌ نمایانگر حضور زرتشتیان در آن سامان است:

مسلمانیم ما او گبر نام است گر این گبری مسلمانی کدام است

و یا:

همان گبران که بر آتش نشستند ز عشق آفتاب، آتش پرستند

مصرع دوم بیت دوم، در کنار وارد آوردن تهمت آتش‌پرستی، پیامی نیز در سینه دارد: پرستش سوی زرتشتیان، نور است. آنان از عشق نور والا و بزرگ است که رو سوی نور کوچک آتش دارند.

یکی دیگر از سخنوران پارسی‌زبان که در شعر خود گستره‌ای از حضور اجتماعی زرتشتیان روزگار خویش را به تصویر کشیده، ?فریدالدین عطار نیشابوری? عارف سده‌ی ششم و هفتم هجری است. عطار در کلام خویش ارادت بسیاری به فرهنگ زرتشتی از خود نشان می‌دهد اما قشری‌نگری جامعه پیرامون وی، پاکیزه سخنی عطار را هم آلوده ساخته است:

مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می‌دارم

مسلمانم همی‌خوانند و من زنار می‌دارم

و یا:

ما مرد کلیسیا و زناریم گبر کهنیم و نام نو داریم

و یا:

گر دی به‌صومعه در مرد خلیل بدم امروز پیش مغان چون گبر آزریم

گر چه به‌صورت حال از مومنان رهم لیکن از راه صفت گبرم چو بنگریم

سخن عطار پیرامون کُشتی(:زنار) که نمودی از فرهنگ زرتشتی است و نیز یادکرد او از صفت‌گبران(:فرهنگ‌زرتشتی) و مغان روزگارش و نیز کاویدن خصال خویش و جستن ردپای فرهنگ‌زرتشتی در خویشتن همگی نشان از باشندگی اجتماعی و در دید بودن زرتشتیان آن روزگار خراسان است.

?مولوی? که هم روزگار ?عطار نیشابوری? است و سیری جغرافیایی از ?بلخ? تا ?قونیه? را پیموده و به‌عشق شمس‌تبریزی، جرعه‌هایی از سرچشمه‌ی حکمت‌اشراق را چشیده است، در عین تعصب، همچون ?عطار? بینا به حضور زرتشتیان است:

گر میسر کردن حق ره بدی هر جهود و گبر از او آگه شدی

و یا:

تا نبیند مومن و گبر و جهود کاندرین صندوق جز لعنت نبود

مولوی در کتاب ?فیه‌مافیه? می‌نویسد: ?اما محبت در حق باری در همه عالم و خلایق از گبر و جهود و ترسا و جمله موجودات کامن است...?

در میان سخنوران پارسی‌گوی، شاید هیچ‌کس را نتوان یافت که به‌اندازه‌ی ?شیخ مصلح‌الدین سعدی?، شاعر و نویسنده‌ی پارسی‌گوی سده‌ی هفتم، در یادکرد زرتشتیان، کلام خویش را آلوده به دشنام کرده باشد. ?سعدی? با تمام تعصب و قشری‌نگری مذهبی، نمی‌تواند چشم بر گستره‌ی زرتشتیان پیرامونش ببندد، تا آنجا که از کوره به‌در می‌شود و می‌گوید:

فتادند گبران پازندخوان چو سگ در من از بهر آن استخوان

و یا:

ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری

دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری

و یا:

بدانست پیغمبر نیک فال که گبر است پیرتبه بوده حال

در برابر این واژگان جز تأسف خوردن به‌حال جامعه تحمیق شده‌ی آن روزگار به‌دست متشرعین چه می‌توان گفت؟

?شرف‌الدین‌علی‌یزدی?، مجیزگوی ?مغولان گورکانی? و از سخنوران سده‌ی نهم مهی که در ستایش ?تیمور لنگ? خامه‌فرسایی‌ها کرده و به سبب مشترکات مذهبی به‌کلی چشم بر کرده‌های اهریمنی آن دیو سهمگین بسته است؛ در سخن خویش از مقلوبان تیمور نیز یاد کرده است. ?شرف‌الدین یزدی?، در توصیف این خونریزی‌های اهریمنی آن دیو سفاک می‌نویسد:

تن کافران خاک شد زیر نعل ز خون سنگ آن درّه مجموع لعل

نهال سنان را ز نصرت بهار ز سرهای گبران برآورد بار

ز بس گبر کافتاده دیگر نخواست شد آن دره با قله کوه راست

چنان‌که از یادگارنوشته‌های ?شرف‌الدین‌علی‌یزدی? برمی‌آید، بیشتر این مغلوبان، ایرانیان زرتشتی بوده‌اند. تاریخ گواه است که ?تیمور لنگ? در کشتار و نابود ساختن زرتشتیان و موبدان بخش‌های مرکزی ایران، به‌ویژه نواحی مرکزی زاگرس چون ?یاسوج? ‌نقشی بزرگ داشته است.

در روزگار صفویان، ظلم و ستم بی‌شماری در حق زرتشتیان سراسر ایران روا می‌شود(4) چنان‌که در کتاب ?تاریخ عالم آرای عباسی? به‌خامه‌ی ?اسکندربیگ ترکمان?، منشی ?شاه‌عباس اول? می‌خوانیم که در لشکرکشی ?شاه طهماسب? به ?گرجستان? در ناحیه قفقاز، همه جا از مردمان آن سرزمین با صفت گبران یاد شده، چنان‌که در پاره‌ای از آن می‌خوانیم: ?رایات نصرت قرین همایون بجانب تفلیس در حرکت آمده، ساحت آن حدود از وجود ناپاک گبران متمرد پاک کرد.?

بهره‌گیری از واژه‌هایی چون ?ناپاک? و ?نجس? از برای نامیدن غیر، نقل محفل سخنوران و متشرعین این روزگار است. در این میان آن‌چه کیمیای آن روزگار است، پاکیزه سخن گفتن سخنوران در باب دگراندیشان است. گفتمانی که تا میانه‌های روزگار قاجار نیز ادامه می‌یابد؛ چنان‌که در اسناد و نامه‌نگاری‌های رسمی این دوره نیز به‌جای واژه‌های ارزشمندی چون ?زرتشتیان?، ?بهدینان? و ?مزدیسنان? از واژه‌ی تحقیرآمیز ?گبران? بهره گرفته می‌شود. با برسر کار آمدن مردی شایسته چون ?امیر‌کبیر? و از سویی دیگر کوشش‌های انوشه‌روان ?مانکجی‌لیمجی‌هاتریا? این جو سنگین، قدری رقیق می‌شود و ما شاهد حذف واژه‌ی تحقیرآمیز ?گبر? و ?گبران? برای نامیدن و یادکرد شهروندان زرتشتی از نویسه‌های رسمی هستیم.

زرتشتیان ایران در سده‌های گذشته پس از شامگاه ساسانیان، با وجود تمام دشنام‌ها، فشارها، تبعیض‌ها، سختی‌ها و مرارت‌هایی که بر ایشان وارد آمد، دست از کوشش و تلاش نکشیدند و همچون رودخانه‌ای زنده و پویا در جریان ماندند. خویشکاری نسل‌های امروز، بی‌شک پاسداشت میراث گران‌بهایی است که نیاکان ارجمند آنچنان سختی‌هایی را از برای حفظ آن بر جان خریدند. دین و فرهنگ زرتشتی پایدار، استوار و افزون‌باد؛ ایدون‌باد ایدون‌ترج باد.





پی‌نوشت:

1: این واژه در گویش دری بهدینان ایران، به‌شکل ?گورون? و در گویش بلوچی به‌صورت ?گور?(:goor) و در میان مردم آذربایجان به‌صورت?گاوورا? بیان شده است. در کردستان گویشی وجود دار که به ?لهجه‌ی گورانی? نامور است. نام این گویش برگفته از واژه‌ی ?گوران? است. واژه‌ی ?گوران? خود جمع ?گه‌وره? در زبان کردی است که به‌معنی زرتشتی می‌باشد. پیروان مذهب ?اهل‌حق? که بیشتر در کردستان ساکن هستند، نسک‌های آیینی خویش را به این زبان می‌نویسند.

2: به واشکافی ماخذ ?گبر? در فرهنگ واژگان علامه ?دهخدا? سر بزنید. در اینجا بایسته است یادآوری شود که برخی کوشیده‌اند تا بن این واژه را مترادف با هزوارش واژه‌ی ?مرد? در زبان آرامی بشمارند. باید گفت که درستی یا نادرستی این کوشش، هیچ تاثیری در جلوه‌گری این واژه در کلام سخنوران پارسی‌گوی این روزگاران ندارد. زیرا تمامی آنها به روشنی این واژه را از برای تحقیر، برابر با زرتشتی گرفته‌اند.

بسیاری از فرهنگ‌نویسان باخترزمین هم واژه‌ی ?گبر? را مشتق از واژه‌ی تازی ?کافر? دانسته و مترادف با آن می‌دانند. چنان‌که در فرهنگ‌های فرانسه و انگلیسی، واژه‌ی ?گبر? به‌معنای کافر آمده است. فرهنگ ?وبستر?(:Webster) واژه‌ی ?گبر? را این گونه ثبت کرده: ?Ghebre,Gheber? و پیرامون آن می‌نویسد: ?فارسی آن (Gabr) و عربی آن (Kafir) است.? و معنا می‌کند: ?نامی اسلامی برای فرد زرتشتی(:A moslem name for Zoroastrian)

دانشنامه‌ی ?لاروس? و فرهنگ واژگان فرانسوی ?روبر?(:Robert) که در شمار نام‌آورترین فرهنگ‌های واژگان فرانسه است؛ واژه‌ی ?گبر?(:gueber) را به همین معنا گرفته‌اند. استاد ?ابراهیم پورداوود?، اوستاشناس نام‌آور ایرانی، واژه‌ی ?گبر? را مشتق از واژه‌ی تازی ?کافر? می‌داند که از برای تحقیر زرتشتیان به‌کار می‌رفته است.

3: معیار پژوهشی نگارنده بر روی شاهنامه‌ی حکیم توس، ویرایش ?دکتر خالقی‌مطلق? است. در برخی از نسخه‌های شاهنامه، در بخش ?لهراسب?(لشکرکشی ارجاسب تورانی) از واژه‌ی ?گبر? یاد شده است، چنان‌که در این نسخه‌ها می‌خوانیم:

همه پیش آذر بکشتندشان ره گبرکی برنوشتندشان

ز خونشان بمرد آذر زردهشت ندانم چرا هیربد را بکشت

مصرع دوم از بیت نخست در نسخه ویرایشی ?خالقی‌مطالق? برپایه سنجش دستنویس‌های گوناگون، به صورت: ?ره بندگی بر نوشتندشان? آمده است و این گویای افزوده شدن واژه‌ی ?گبر? به این مصرع در سده‌های بعد است. باز در ?داستان زال و رودابه? در برخی نسخه‌ها می‌خوانیم:

بفرمان یزدان چو این گفته شد نیایش همانگه پذیرفته شد

بپرید سیمرغ و بر شد به ابر همی حلقه زد بر سر مرد گبر

ز کوه اندرآمد چو ابر بهار گرفته تن زال را در کنار

بیت دوم نقل شده در داستان ?زال?، اساسا" در چاپ خالقی‌مطلق وجود ندارد و بی‌گمان افزوده است.

4: اسناد تاریخی پارسیان‌هند از مقاوت جانانه‌ی مردان پارسی در برابر تازش‌های ویرانگر ?محمود غزنوی? و سردار سفاکش، ?الف‌خان? حکایت دارد. در سال 869خورشیدی مصادف با تازش محمود غزنوی به‌هند، 1400 تن از جوانان پارسی به سرداری دلیرمردی به‌نام ?اردشیر? و به‌حکم فرمانروای سنجان در کنار هندی‌ها به پیکار در برابر یورش غزنویان به فرماندهی ?الف‌خان? پرداختند. اما به‌زودی هندی‌ها آنها را تنها گذاشته و گریختند. اما ?اردشیر? با 200تن از جوانان پارسی به مقاومت جانانه ادامه دادند تا زنان و کودکان پارسی فرصت یابند همراه با ?آتش ایرانشاه? به غاری در کوه بهاروت در مجاورت سنجان پناه ببرند.

5: جلوه‌های گوناگون این بیدادگری‌های هولناک را در نامه‌های دستوران ایران به موبدان هند(:روایات‌دستورداراب‌هرمزدیار) و سفرنامه‌های جهانگردان غربی می‌توان دید. تمامی این نویسه‌ها بر جمعیت گسترده‌ی بهدینان و باشندگی ایشان در گستره‌ی پهناور ایران آن روزگار دلالت دارد.
 

 

سه شنبه 13 شهریور 1391 - 12:09:06 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


زندگی در مریخ2027


ریشه:انتخاب


ریشه:مسمومیت دارویی


ریشه:زنگ خطر


ریشه:استر افسانه یا واقعیت؟


ریشه:خرم یا استر؟


ریشه:بنیانگذاز جنگهای پارتیزانی


ریشه:زالو درمانی


ریشه:شیزوفرنی


ریشه:عشق باور نکردنی در قبر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

328996 بازدید

57 بازدید امروز

171 بازدید دیروز

617 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements